مناجات با امام زمان (عج)
از پــرتـو جــمـال تـو نــور آفريـده انـد وز صوت دلـنشين تـو صور آفريده اند غم را بـراي هجر تو، بر بزم وصل تو عشق و صفا و شادي و شور آفريـده اند شــرمـنـده ام ز ديــدن رويت ولــي بـيا آخـر تـو را بـراي ظـهــور آفــريـده اند در كف كلاف جان بُوَد و هستم اميدوار دانـم تـرا چــو رب غـفــور آفــريـده اند هر جا که یادِ روی تو باشد بهشت ماست از نـام تو شـراب طهـور آفــريــده انــد خورشيد هم به گرمي و نوراني تو نيست كـز ذره ای ز فيض تـو هــور آفريده اند يك ذره از صلابت و صبرت گرفـته اند تـا واژه ای چـو سنـگ صبـور آفريده اند بـهـــر نـمــايـش تــقـــدّس تــو يــقـيــــن مكــه، مــديـنـه، وادي طـور آفـريـده اند تا آنـكه مردمان بـه كلامت شوند خـبــر انجيل و مصحف و تورات، زبورآفريده اند عمـری نشسـتـه سائل دلخـون به انتظار کـو را بـرای فیـض حضور آفريده اند |